فلسفه کانت

Sep 19, 2024 21:44





فلسفه کانت..

کانت معتقد بود که فلسفه موظف است حداقل به چهار پرسش بنیادین بشر پاسخ دهد.

سه سؤال آن در نقد عقل محض فرموله شده است..

و پرسش چهارم در سخنرانی های منطق اضافه می شود ...__/-->
آنها به طور متوالی حوزه دانش ممکن را برای ما روشن می سازند .


فلسفه کانت ( بخش اول )
(یکی از این سوالات) را ما اینگونه ساده ساختیم ..

1_ در این زندگی که در آن هستیم ،
▪︎ __ چه چیزی را می توانم بدانم...؟

پاسخ به این سؤال را فلسفه نظری کانت که عمدتاً در «نقد عقل محض» بیان شده است، میدهد. سوال مطرح شده در این فرم نیز اشکاب مفهومی منفی دارد:

▪︎ __ چه چیزی را نمی توانم بدانم؟
برای پاسخ به هر دوی این پرسش ها ابتدا باید
/_
__ بپرسیم که دانش چیست..؟

به طور کلی، ما میتوانیم دانش را بر خلاف انواع دیگر رابطهمان با جهان،
بهعنوان مجموعه هایی از قضاوتها توصیف کنیم که هم همزمان مبنای ذهنی و و هم عینی کافی دارند.

این بدان معناست که معرفت، احکامی است که برای موضوعی به اندازه کافی موجه باشد تا بتواند آنها را عقاید خود بدانیم

اما به گونه ای نیز موجه است که برای هر عقلی به طور کلی قابل قبول باشد.

. در قرن بیستم مرسوم است که می گویند دانش بین الاذهانی است. در قرن 12 و 18
. گفتند علم جهانی و ضروری است...

این تقریباً به این معنا بود:
اگر هر موضوعی بر برخی مفاهیم و روابط بین آنها تسلط پیدا کند،
حقیقت احکام که علم است برای او آشکار می شود.

این اعتبار عینی و بین الاذهانی دانش، آن را از انواع دیگر قضاوت هایی که جهان را توصیف می کنند،
یعنی از عقاید و ایمان، متمایز می کند.

1- عقیده حکمی است که نه به لحاظ ذهنی و نه از نظر عینی موجه نیست،
حکمی که هنوز تعیین نشده است.

2_ ایمان حکمی است که به لحاظ ذهنی موجه است، اما دلایل عینی کافی ندارد.

به عبارت دیگر، ایمان حکمی است که برای یک فرد معین، یک موضوع معین به اندازه کافی موجه است، اما برای هیچ موضوعی، هیچ فردی نمی تواند دلایل قانع کننده ای داشته باشد

بنابراین، علم اجباری ، و ایمان اختیاری است...

به این معنا که هر فردی میتواند ایمانی را که برای او مناسبتر است انتخاب کند، زیرا دلایل عینی وجود ندارد که ما را مجبور کند یک ایمان را بر ایمان دیگر ترجیح دهیم.
دلایلی وجود دارد، البته، اما آنها ذهنی هستند، یعنی. مرتبط با ساختار خاص موضوع، با سنت، با روابط بین مردم و غیره...

اکنون می توانید سوال کانتونی را که به این شکل خواهد بود، روشن کنید:

چه چیزی را می توانم قضاوت کنم، که می تواند به شیوه ای جهانی و ضروری توجیه شود،
اما چه چیزی نمی توانم؟

پاسخ کانت به این سؤال این است:
این ذهن ما تنها چیزی را می فهمد که طبق نقشه خود آن ایجاد شده باشد .
. یا به عبارت دیگر [به داشتن چیزی] [دانش]، او تنها در صورتی میتواند چیزها را فقط از آنچه که در آن سرمایه گذاری کرده باشد [به عنوان]. این (و) یکی از اجزای انقلابی است که کانت در فلسفه طبیعت ساخته است.
ذهن نیست، موضوع، کسی که از طبیعت پیروی میکند، بهطور تصادفی انتظار دانش (یا میوه) از آن را دارد، اما خود ذهن به گونهای طراحی شدهاست که ماهیت قوانین را تجویز میکند و آنها را در طبیعت میشناسد.
در هر چیز دیگری در طبیعت تصادفی است و نمیتوان آن را بهطور قابل اعتمادی شناخت. ذهن در زمینه تحقیقات طبیعت وظیفه زیر را دارد:
«مطابق با این واقعیت که ذهن خود در طبیعت اطلاعات را اندوخته می کند...،

چگونه ذهن ما می تواند قوانین خود را برای طبیعت تجویز کند تا آنها را بشناسد؟

در اینجا به هسته ایده آلیسم استعلایی کانت می رسیم، همانطور که خود او فلسفه خود را به همین نام نهاده است. فلسفه استعلایی مبتنی بر تفکیک اشیا در خود و پدیده هاست. چیزها به خودی خود واقعیت هستند زیرا مستقل از موضوع شناخت وجود دارند.همه چیزها و روابط چیزهایی که ما درک می کنیم فقط ظاهر این چیزها به خودی خود هستند - محصول تعامل چیزها در خود با ذهن ما از طریق اشکال ادراک و تفکر - مکان و زمان. بنابراین، در ادراک فقط پدیده ها و روابط آنها (مانند روابط علت و معلولی، همزمانی و غیره) به ما داده می شود، اما خود چیزها به خودی خود داده نمی شوند.

ما نمیتوانیم بدانیم چه هستند، زیرا با اشکال شهود ما - مکان و زمان - و مقولههای عقل ما که به کمک آنها شهود و احساسات خود را متحد میکنیم، مناسب نیستند

از اینجا کانت نتیجه می گیرد:
چیزها به خودی خود ناشناخته هستند.
ما نمی توانیم آنها را بشناسیم.
ما فقط می توانیم فرض کنیم که منبعی از تأثیرات حسی ما وجود دارد که برای ما ناشناخته است، به نام چیز در خود. این تنها چیزی است که می توانیم در مورد آنها بگوییم و در چارچوب فلسفه طبیعت باقی بمانیم و از شناخت طبیعت به کمک علم صحبت کنیم.

پایان بخش اول ..

Previous post Next post
Up